«مدرسه روابط عمومی»- بهبود روابط خاموش یکی از تمارین یک مدیر روابط عمومی موفق است. اگر می خواهید در ارتباطات انسانی و مذاکرات برنده باشید باید حتما روی روابط خاموش خود کار کنید.
بعضی ها وقتی باید از ژست های مناسبی برای بیان موثر استفاده کنند،به تقلا می افتند.با لبخند زدن،گشودن دست ها،و راست ایستادن راحت نیستند.
مثلا شما فرد خوشایندی هستید اما بنا بر عادت اخم می کنید و قیافه تان عصبانی و ناخشنود به نظر می آید.
به خاطر بسپارید زبان بدن شما برای دیگران بازگو کننده درونیات شماست مثلا وقتی که دیگری حرفی را می زند نشانه تمرکز و توجه شما به او با خطهایی که در پیشانی تان می افتد مشخص می شود.
بنابراین اگر می خواهید تصویر یا حالت خاصی از خود نشان دهید شاید لازم باشد ژست های مناسب آن را تمرین کنید تا جزئی طبیعی از مجموعه ی رفتاری شما شود.
شاید ابتدا مانند هر عادت جدیدی برایتان راحت نباشد. هرچه بیشتر تمرین کنید ژست ها برایتان آسان تر و سرشت ثانوی شما می شود!
روابط عمومی چیزی جز ارتباطات انسانی نیست. این همان روابط عمومی ناب است. بنابراین برای آن وقت بگذارید و در این خصوص از آینه و مشاوره و منتورشیپ بهره بگیرید. روابط عمومی، هنری است که با استفاده از زبان و ارتباطات، می تواند جهان را به مکانی بهتر تبدیل کند. اگر به دنبال یادگیری بیشتر در مورد این هنر هستید، می توانید در دوره های آموزشی و مشاوره های ما شرکت کنید.
«مدرسه روابط عمومی»- در کتاب «درباره عشق» اثر ارتا رابرت سالومون درباره آدم های خاکستری می خوانیم. یکی از تجربههای دردناک زندگی این است که فرد دلبسته آدمهای خاکستری شود.
آدمهای خاکستری همیشه تو را در وضعیت تعلیق نگه می دارند:
نه به تو دل میدهند،
و نه میگذارند که از آنها دل بکنی.
تو را در میانه زمین و هوا معلق میخواهند.
تا وقتی که تو را دل داده خود مییابند، با تو سرد و با فاصلهاند!
و تا احساس میکنند که از آنها دل میکنی با تو گرم و نزدیک میشوند!!!
اما فقط تا آنجا که بدانند رشته را نمیگسلی و از چنگشان نمیگریزی.
به تو دل نمیدهند اما مانع دلکندت میشوند.
بعضی از این آدمهای خاکستری خودشان بلاتکلیف و معلقاند،
یعنی تکلیف خودشان را با خودشان نمیدانند،
و این سردرگمی و پادرهوایی را در روابط عاطفیشان با تو بازمیتابانند.
گاهی هم دچار نوعی بیماری روانیاند!!!
ملغمه آشفتهای از عدم اعتماد به نفس
و اعتماد به نفس مفرط.
یعنی چندان به خود اعتمادبهنفس دارند که تو را مفتون خود کنند،
اما چندان به خود بیاعتمادند که به محبتت پاسخ درخور بدهند.
تو را در فضای خاکستری رابطه معلق نگهمیدارند تا شهد عشقی را که نثارشان میکنی بمکند،
اما چیزی از جانشان برایت مایه نگذارند!!!
آدمهای خاکستری خواسته یا ناخواسته تمام خون عاطفهات را مینوشند،
اما بر مردهات فاتحه هم نمیخوانند!!!
لحظههای تلخ زندگیشان را با تو تقسیم میکنند،
اما خوشی های شان را با دیگران شریک میشوند.
با جذابیتهایشان آرامآرام به دورت تار میتنند،
و تا به خود میآیی خود را گرفتار دامشان مییابی.
ته دل میدانی که شهدت را مینوشند و تفاله ات را تف میکنند،
اما برای بیمهرهایشان مدام بهانه میتراشی!!!
میدانی که وضعیت هرگز بهتر نمیشود،
اما مدام برای آنها عذر و برای خودت امیدهای واهی می تراشی.
آنقدر می مانی تا بپوسی.
عشق آدم را آسیب پذیر می کند،
و آدمهای خاکستری دقیقا از همان نقطهی آسیبپذیر است که دستشان را تا آرنج در قلبت فرو می کنند.
این رابطهها عشق نیست،
بیماری است!
نوعی اعتیاد ویرانگر است.
و اگر کسی در این دام بلا افتاد باید هوار بزند و از دیگران برای نجات جانش کمک بخواهد.
هرچه بیشتر در این دام بمانی،
گرفتارتر میشوی.
از آدمهای خاکستری باید مثل طاعون گریخت!!!
اما به خاطر داشته باشید که اگر شما یک ارتباطگر هستید باید بتوانید انسانهای خاکستری را شناسایی کنید. این انسانها زندگی انسان را خاکستر می کنند. بنابراین باید به افراد آموزش داد و مشاوره داد تا مراقب انسانهای خاکستری پیرامونشان باشند. این کار روابط عمومی است. روابط عمومی، هنری است که با استفاده از زبان و ارتباطات، می تواند جهان را به مکانی بهتر تبدیل کند. اگر به دنبال یادگیری بیشتر در مورد این هنر هستید، می توانید در دوره های آموزشی و مشاوره های ما شرکت کنید.
«مدرسه روابط عمومی»- وارد جامعه که می شوید انگار حال مردم خوب نیست. وارد هر خانه ای که می شوید مشکلات عدیده ای وجود دارد. البته زندگی با مشکلات ساخته شده اند اما نوع مشکلات متفاوت است. امروز در جامعه ایرانی پرخاشگری یک مشکل بزرگ به حساب می آید.
اکثر والدین معتقدند در کودکی با روش تربیتی سرشار از تنبیه بزرگ شده اند و الان هم هیچ مشکلی ندارند!
واقعا!
کافی است نگاهی به جامعه بیندازیم.
وقتی وارد بطن هر خانواده می شویم، متوجه می شویم آدم بی مساله نداریم.
این همه دعوا و خشونت در جامعه ما نشانه تاثیر همین روش اشتباه تربیتی است.
در رانندگی میزان خشونت و تصادفات ما بالاست. همیشه دعوا داریم و مدام به هم پرخاش می کنیم. چرا باید حتما در خیابان افسر باشد تا قوانین را رعایت کنیم؟ یاد گرفته ایم از کسی بترسیم تا قانون را رعایت کنیم...
اینها ماحصل همان روش تربیتی نادرست است.